گل رخگل رخ، تا این لحظه: 13 سال و 25 روز سن داره
شهاب شهاب ، تا این لحظه: 19 سال و 10 ماه و 1 روز سن داره

گل رخ

راه حلی ساده برای مشکلی همیشگی

به نام خدا بچه های ما همیشه با خوردن گوشت قرمز مشکل دارند ؛ یعنی به صورت کباب شده یا قورمه یا داخل خورشت های مختلف ، لب به گوشت قرمز نمی زنند ؛ البته با گوشت چرخکرده مشکلی ندارند . وقتی با آشنایان و همکارها صحبت می کنم به نظر میرسه که این مشکلی فراگیر شده ؛ همه میگن که بچه ها مرغ و ماهی و گوشت چرخکرده می خورند اما گوشت قرمز رو نه ! ... . مصرف گوشت قرمز شاید برای ما بزرگترها چندان حیاتی نباشه اما در روند رشد بچه ها محصولی غیر قابل جایگزین است و نمیشه حذفش کرد . خوردن گوشت چرخکرده به تنهایی هم چندان باب طبع من نیست به خصوص که گوشت گاو گوشت جالبی به حساب نمیاد . دیروز بعد از مدت ها ، داخل دیزی سنگی آبگوشت درست کردم . ساده ترین و در عین...
27 مهر 1393

عبور از مرز جنون !

به نام خدا امروز صبح با گل رخ رفته بودم یک دفتر خدمات ارتباطی ، آخر بلوار امامت ؛ سیم کارت شهاب سوخته بود و باید تعویض می شد . کار خیلی زیادی نداشت ؛ یک کپی شناسنامه و مختصری شارژ و پر کردن یک فرم ؛ از اول ورود به دفتر  ، گل رخ شروع به بهانه گرفتن کرده بود : پول بده ، بغل کن ، بزار منم ببینم و ... ؛ کم کم داشت روی اعصابم راه می رفت ؛ یک خانم با یک کیلو قبض هم کنارم بود که بر خلاف ظاهرش بلد نبود از دستگاه خود پرداز قبض ها رو پرداخت کنه و مرتب هم سوال جدیدی از متصدی می پرسید ! . برای گرفتن شارژ رفتم بیرون دفتر که گل رخ چشمش به ویترین مغازه بغلی افتاد ؛ مغازه لوازم یدکی و لوکس خودرو بود و برای یک بچه سه و نیم ساله چیزی نداشت ، اما نف...
23 مهر 1393

شروع شلوغ ماه مهر ! ( 2 )

به نام خدا  نزدیک به سه هفته از شروع مهر گذشته ؛ این سه هفته خیلی سرمون شلوغ بود ؛ اما حالا کارها افتاد روی روال همیشگی ... دوم : مثل یک خانواده سنجابی ! این چند هفته به جمع آوری آذوقه برای روزهای سرد زمستان گذشت . کلی سبزی برای آش و سوپ و قرمه سبزی خشک کردیم ؛ سیر ترشی ، شور ساده و شور گوجه فرنگی  درست کردیم ؛ رفتیم میدان بار نوغان و آلو خریدیم و خشک کردیم : سوم :  معلم امسال شهاب ، خانم جوانشیر ، جلسه ای برگزار کرد و روش تدریسش رو گفت ، اینقدر شرح و تفسیر و جزئیات داشت که سردرد شدم ! ؛ به خانم معلم هم گفتم که خوب بود تمام این مطالب رو روی کاغذی می نوشتید و تحویل ما می دادید ؛ خانم جو...
19 مهر 1393

شروع شلوغ ماه مهر ! ( 1 )

به نام خدا نزدیک به سه هفته از شروع مهر گذشته ؛ این سه هفته خیلی سرمون شلوغ بود ؛ اما حالا کارها افتاد روی روال همیشگی ... اول :  امسال در خرداد برنامه سال تحصیلی جدید رو تنظیم کردم ؛ توی دو تا مدرسه و فقط بعد از ظهرها ؛ در طول تابستان هم مرتب به مدارس سر می زدم تا احیانا تغییری در برنامه من ایجاد نشه ؛ فقط هم کلاس اول گرفته بودم ؛ با اولی ها خیلی راحت ترم . سه شنبه اول مهر ، بعد از ظهر رفتم مدرسه و سر کلاس ؛ 10 دقیقه ای نگذشته بود که مستخدم مدرسه اومد دم در کلاس و گفت که معاون فناوری ( مسئول برنامه ریزی درسی دبیران ) با شما کار داره . رفتم پایین ؛ یکی از دوستان مثلا صمیمی ! رو دیدم که با جناب معاون در حال بحث و جدله ؛ با دی...
19 مهر 1393

چوب معلم

به نام خدا دیروز ( شنبه ) ظهر ، موقع برگشتن شهاب از مدرسه ، من هم خانه بودم . اول ساکت بود و من هم توجهی نداشتم تا اینکه خودش اومد پیشم و گفت که زنگ یکی مانده به آخر ، در کلاس درس قرآن ، معلم قرآن به خاطر این که شهاب هنگام گوش کردن به صحبت معلم سرش رو روی دست هاش گذاشته بوده ، با چوب ضربه ای به سرش زده ! . وقتی که داشت تعریف می کرد یک باره بغضش هم ترکید و به گریه افتاد . شهاب پسر کم حرف و البته مغروریه و بیشتر از دو ساعت تمام ناراحتی این ضربه رو بروز نداده بود . وقتی جزئیات رو پرسیدم تعریف کرد که گویا شاگرد جدیدی توسط معلم قرآن به کلاس معرفی می شده و در ضمن این معارفه ، معلم شاگرد های کلاس رو " گوسفند " معرفی کرده و از اونجای...
13 مهر 1393

در آغوش دیو سپید

به نام خدا     ای دیو سپید پای در بند ....... ای گنبد گیتی ، ای دماوند         از سیم به سر یکی کله خود .......  و آهن به میان یکی کمربند تا چشم بشر نبیندت روی  ....... بنهفته به ابر چهر دلبند تا وارهی از دم ستوران  ....... وین مردم نحس دیو مانند با شیر سپهر بسته پیمان ....... با اختر سعد کرده پیوند         چون گشت زمین ز جور گردون .......  سرد و سیه و خموش و آوند         بنواخت ز خشم بر فلک مشت  ....... آن مشت تویی ، تو ای دماوند ********    با آقای رضایی قرار گذاشته بودیم که بر...
10 مهر 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به گل رخ می باشد